گاهي اوقات آدم حس مي كنه هيشكي رو تو اين دنيا نداره. تنهاي تنهاست. چند روزيه كه اين حسو دارم. عجيبه هر موقع ميخوام كاري كنم كه از اين حالت در بيام اتفاقي مي افته و مانع ميشه. احساس مي كنم
يكي داره همه ي راه ها رو به روم مي مي بنده.
راه! چه كلمه ي ترسناكي..
اميدوارم با اومدن ماه رمضون با مولوي هم صدا بشم كه:
و گر او بر تو ببندد همه ره ها و گذر ها ره ديگر بگشايد كه كس آن راه نداند
اين چند روزه شما دوستان بزرگوارم خيلي منو شرمنده ي محبتتون كردين. نمي دونم چي بگم. عذرخواهي مي كنم اگر نتونستم به محبت هاي بي دريغ شما پاسخي در خور بدم. از همتون ملتمسانه ميخوام در اين ماه عظيم برام دعام كنين. باز هم بخاطر كوتاهي هاي اين چند وقته از همتون صميمانه عذرخواهي مي كنم..
امروز عصر داشت از شبكه يك سوره تكوير با صداي عبدالباسط پخش مي شد. به آيه ي
((فاين تذهبون)) كه رسيد به فكر فرو رفتم. واقعا
كجا دارم ميرم؟!..