SMS عاشقانه - بدهكار ابدي!

SMS عاشقانه :


ديشب دفترچه قسطامو ورق زدم. تمومي نداره! تا آخر عمر بدهكار مهربونياتم..
فرستنده: آويسا از مشهد به شماره 0936xxx6530

ره ديگر بگشايد..

گاهي اوقات آدم حس مي كنه هيشكي رو تو اين دنيا نداره. تنهاي تنهاست. چند روزيه كه اين حسو دارم. عجيبه هر موقع ميخوام كاري كنم كه از اين حالت در بيام اتفاقي مي افته و مانع ميشه. احساس مي كنم يكي داره همه ي راه ها رو  به روم مي مي بنده. راه! چه كلمه ي ترسناكي..
اميدوارم با اومدن ماه رمضون با مولوي هم صدا بشم كه:
و گر او بر تو ببندد همه ره ها و گذر ها         ره ديگر بگشايد كه كس آن راه نداند

اين چند روزه شما دوستان بزرگوارم خيلي منو شرمنده ي محبتتون كردين. نمي دونم چي بگم. عذرخواهي مي كنم اگر نتونستم به محبت هاي بي دريغ شما پاسخي در خور بدم. از همتون ملتمسانه ميخوام در اين ماه عظيم برام دعام كنين. باز هم بخاطر كوتاهي هاي اين چند وقته از همتون صميمانه عذرخواهي مي كنم..
امروز عصر داشت از شبكه يك سوره تكوير با صداي عبدالباسط پخش مي شد. به آيه ي ((فاين تذهبون)) كه رسيد به فكر فرو رفتم. واقعا كجا دارم ميرم؟!..

پیوند آسمانی..

دیشب عروسی خواهرم بود. استاد محبتِ بی منت! وقتی حوالی ساعت 2 نیمه شب کاروان خانواده ی داماد اومدن که عروسشون رو برای همیشه از خونه ی ما ببرن غم مرموزی رو دلم سنگینی می کرد. خواهرم دست پدرم رو بوسید و خداحافظی کرد. اصلا نتونستم بفهمم که پدرم چطور خودشو کنترل کرد..
من و خواهرم دیشب یک کلمه هم با هم حرف نزدیم. حتی تو چشمای همدیگه هم نگاه نکردیم! نمی دونم چرا؟! حتی آخر سر که می خواستن ببرنش من رفتم کنار ماشین عروس و از شوهرش خواهش کردم که خیلی مواظب باشه اما باز هم نتونستم یک خداحافظ ناقابل به خواهرم بگم. شاید چون سکوت سرشار از ناگفته هاست..
اونا با هیاهوی زیادی رفتن و من تک و تنها چند دقیقه ای خیره شدم به راه و بعد هم به ستاره ها و ماه! فردا جمعه بود و دیگه کسی نبود که صبح بیدارم کنه و بپرسه: "امیر جان دعای ندبه نمیای؟!" دوست داشتم همون جا بشینم و تا اذون صبح بی صدا توی خودم گریه کنم. ولی نمی شد. آخه مهمون تو خونه بود.
خلاصه اینکه دیشب همه ی احساسم آسمانی بود. درست مثل پیوند اون دو تا..